محل تبلیغات شما

نمونه ای از معجزات و کرامات امام رضا(ع)

 روایت است از ابی عبد اللّه بن المغیره که گفت: بعد از وفات حضرت امام موسی- علیه السلام- نمی دانستم که امام کیست. به مکه رفتم و حجّ گزاردم؛ پس به حلقه در کعبه آویختم و گفتم: خداوندا قصد مرا می دانی، مرا راه نمای و به امام زمان شناسا گردان. در دلم افتاد که به مدینه نزد علی بن موسی الرّضا- علیه السلام- باید رفت. به مدینه رفتم؛ چون به در خانه امام- علیه السلام- رسیدم، غلامی دیدم ایستاده. گفتم: به مولای خود بگوی که یکی از موالیان شما بر در ایستاده است. در آن اثنا از درون خانه آوازی آمد که: ای ابو عبد اللّه بن المغیره! خدای تعالی دعای تو را مستجاب کرد و تو را راه نمود به امام زمان. از آن غلام پرسیدم که این کیست که با من خطاب کرد؟ گفت: مولای من علی بن موسی الرّضاست. پس چون به خانه داخل شدم گفتم: گواهی می دهم که تو امام و حجّت خدایی بر خلق.

دیگر، روایت است از عمّار بن بریده که گفت: در خدمت حضرت امام رضا- علیه السلام- به مکه می رفتم، غلامم در راه رنجور شد و در آن بیماری از من انگور خواست. گفتم: اینجا انگور از کجاست؟ در همان دم امام رضا- علیه السلام- کس به من فرستاد که غلامت را آرزوی انگور است، در برابر خود نگاه کن. چون در مقابل خود نگریستم، باغی دیدم که در آن درختان انار و انگور بسیار بود، و در آن باغ رفتم و انگور و انار چیدم و نزد غلام آوردم و از آن زاد نیز برگرفتم. چون به بغداد رسیدم لیث بن سعید و ابراهیم بن سعد جوهری را حکایت کردم. ایشان نزد امام- علیه السلام- رفتند و از آن حضرت استفسار نمودند که آنچه ایشان- عمّار بن بریده- از شما نقل می کند راست است؟ آن حضرت فرمود که: راست است، و آن باغ از شما دور نیست، اینجاست، بنگرید. چون نگاه کردند، بوستانی دیدند که از همه نوع میوه در او بود، گفتند: گواهی می دهیم که تو حجّت خدایی بر خلق، و بهترین عالمیانی بعد از پدر و جدّ.

دیگر، روایت است از ابو جعفر بن محمّد همدانی که وقتی مرا قرض بسیار بود و احتیاج تمام روی نمود و صاحب طلب الحاح می کرد و مرا از آن محنت مخلصی نبود، با خود گفتم این درد را علاج بجز التفات مولای من علی بن موسی الرّضا نیست. اولی آنکه حال خود نزد آن حضرت معروض دارم، و دوای این درد از دار الشّفای احسان او طلب نمایم. پس به خدمت آن جناب شتافتم، و شرف آستان بوسی دریافتم. چون نظر مبارکش بر من افتاد، قبل از آنکه اظهار حال کنم، گفت: یا ابا جعفر! بدرستی که خدای تعالی حاجت تو را برآورد و ادای دین تو کرد. تنگدل و محزون مباش! آن روز نزد آن حضرت اقامت نمودم. گفت: اگر تو را میل طعام باشد حاضر کنند. گفتم: یا بن رسول اللّه! روزه می دارم و آرزو آن است که با حضرت شما افطار کنم. پس به آن حضرت نماز مغرب گزاردم و آن جناب در میان سرا بنشست و طعام آوردند و با آن سرور افطار کردم. چون از مجلس برخاستم، فرمود که: یا ابا جعفر! امشب نزد ما مهمانی یا الحال حاجت و مراد تو برآورم؟ گفتم: یا بن رسول اللّه! می خواهم بروم. پس دست مبارک بر زمین برد و قبضه ای خاک برداشت و گفت دامن بگشای. دامن گشودم؛ چون در دامنم ریخت، همه دینارهای خالص شده بود. پس دعای آن حضرت گفتم و به منزل خود رفتم و در پیش چراغ نشستم تا دینارها را بشمارم. در آن میان دیناری دیدم که بر آن نوشته بود که این پانصد دینار است. نصفی به جهت ادای دین توست، و نصفی از برای نفقه و مایحتاج اهل بیت تو. چون این علامت دیدم، دینارها را نشمردم و در زیر بستر خود نهادم و آن شب با فراغ بال و رفاهیت احوال خواب کردم؛ و علی الصّباح هر چند طلب آن دینار کردم، در میان آن دینارها نیافتم. پس آن دینارها را وزن کردم؛ پانصد دینار بود، بی زیاده و نقصان

از دیگر معجزات امام رضا ـ علیه السلام ـ این است که روایت شده است: مأمون دربانی داشت که همواره امام رضا ـ علیه السلام ـ را تحقیر می کرد و حتی این که به امام ـ علیه السلام ـ گفت: بارش باران به دعای امام ـ علیه السلام ـ نیست بلکه از دعای سایر مردم بوده است. روزی در دربار مأمون، این دربان به امام رضا ـ علیه السلام ـ گفت: اگر تو مرد راست گویی هستی، این دو شیر که عکسشان در پرده است را زنده کن و بر من مسلط نما! در این هنگام امام رضا ـ علیه السلام ـ به عکس آن دو شیر فریاد زد: این فاجر را بگیرید و بدرید و اثری از او باقی نگذارید». در این موقع، عکس ها به صورت دو شیر زنده از پرده بیرون شدند و دربارن را گرفته و با دندانشان خرد کرده و خوردند. حاضرین در مجلس با حیرت و تعجب به این اتفاق می نگریستند. سپس آن دو شیر به حضرت رضا رو کرده و گفتند: ای ولی خدا در زمین! درباره این ـ اشاره کردند به مامون ـ چه دستوری می دهی، او را هم ببلعیم؟

 

مأمون از شنیدن این سخن غش کرد،. امام فرمود: نه، زیرا خداوند، درباره او تدبیری دارد که اجرا خواهد نمود. سپس آن دو شیر گفتند: پس چه دستوری می دهی؟ فرمود: به جای خود برگردید، به جای خود بازگشتند و دوباره نقش پرده شدند

نمونه هایی متعددی را در این باب می توان اشاره کرد از جمله درخت بادام شفا دهنده». از خدیجه دختر حمدان روایت شده است که وقتی که حضرت رضا(ع) در نیشابور بود در محله غزو وارد شده به خانه ما آمد. در کنار خانه درخت بادامی کاشت. آن درخت سریع رشد کرد و بزرگ شد و همان سال میوه داد. مردم از این ماجرا با خبر شده و از میوه اش برای شفای مریض ها می بردند. هر کس به هر دردی مبتلا می شد برای تبرک و شفا از آن می خورد سلامتی خود را باز می یافت و هر که چشمش درد می گرفت از میوه آن به چشم می مالید، خوب می شد، و ن باردار که وضع حمل آنها دشوار می شد، وقتی از میوه آن درخت می خوردند، همان ساعت به آسانی وضع حمل می کردند و حتی برای قولنج حیوانات چوب آن را به شکم آن ها می مالیدند خوب می شد. تا این که پس از مدتی آن درخت خشک شد. و جد من حمدان» آمد شاخه های آن را برید، کور شد و پسرش عمرو» آن درخت را از ریشه کند، و ثروت او که هفتاد الی هشتاد هزار درهم بود همه از بین رفت و نابود شد

 

بارش باران به دعای امام

از امام جواد(ع) نقل شده است، چون مأمون، امام رضا(ع) را ولی عهد خود قرار داد مدتی باران نیامد. روزی مامون از امام خواست که دعایی بکند تا باران الهی بر آن دیار فرود آید. امام قبول نمود و روز شنبه به صحرا رفت و مردم نیز برای تماشا با امام ـ علیه السلام ـ از شهر بیرون شدند. آن حضرت در بیابان پس از حمد و ثنای خدا عرض کرد: پروردگارا! تو حق ما اهلبیت را بزرگ داشتی . باران سودمندی بفرست که ضرری هم وارد نکند و شروع باران پس از بازگشتن این مردم به منزلشان باشد». تا این که ابری آمد و امام ـ علیه السلام ـ به مردم فرمود به خدا شکر کنید و برخیزید به منزل خود بروید و این شروع به بارش نخواهد کرد مگر آن که به خانه های خود برسید. وقتی که مردم از صحرا به منزلشان برگشتند، در این هنگام باران شدیدی آمد که رودخانه ها و حوض ها و گودال ها و بیابان ها پر شد و مردم همگی خوشحال شدند.

 


بازگشت امام خمینی (ره) و اغاز دهه ی فجر

نفاق در اسلام وقرآن

درمان ویروس كرونا درطب ایرانی اسلامی

امام ,ـ ,السلام ,علیه ,حضرت ,بن ,علیه السلام ,السلام ـ ,ـ علیه ,امام رضا ,آن حضرت

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فر قنادی ممتاز شریفی اصلی skutpathduthank ثبت شرکت مسئولیت محدود - ثبت برند فارسی ایران استایل کسب درآمد از اینترنت | همکاری در فروش شارژ Violet's page تایتان چت | oxisabap شهدای فراموش نشدنی، شهدای هسته ای و ... coacodelchue