هر چه ما مسلمان ها از اول اسلام ضربه خوردیم به دست منافقین بوده است نه به دست كفار. كفار چهره شناخته شده ای دارند. صفشان جداست. ولی منافق یعنی انسان چند چهره. و آن كسی كه با چهره دین نفوذ میكند در صف مسلمانها… امروز برادرها، خواهرها، فرزندان عزیز اسلام، ما دچار چنین منافقان شرور و حیلهگر و فریبكاری هستیم كه گاه به چهره اسلام در میآیند و به چهره ایرانی. بسیار هم اظهار دلسوزی میكنند برای مردم ولی وابسته و مرتبط به جاهای دیگر هستند. چهره، چهره ایرانی، ولی روح و درون و نفسش، نفس و اندیشه و فكر عرف امپیرالیسم، صهیونیسم و دیگر قدرتها. یعنی كوبیدن مسلمانها در چهره اسلام و ایرانی و اختلاف در صفوف…
این گرفتاری هایی كه امروز در مركز، در شهرستانها و بخصوص در كردستان برای این كشور پیش آمده، به دست كیست؟ … مساله، مساله سطحی نیست كه ما گمان بكنیم با یك خواستههایی طرف هستیم. و از این جهت خواستهایشان هم گنگ هست. میآیند تعهد میدهند ولی پایبند تعهداتشان هم نیستند. و الا كدام دولت، كدام منشا اثر و كدام رهبری است كه با یك خواستههای معقول و منطقی یك گروهی مخالفت كند؟ چه بهانههایی دارند؟ چه میخواهند؟…
چه میخواهید؟ میگویند میخواهیم فرهنگ كردی را ترویج كنیم. خوب بكنید، كی جلوی شما را گرفته؟ میخواهیم انجمنهای شهر و روستا را تشكیل بدهیم، خوب بدهید كی جلوگیری كرده؟ بعدش چه؟ دیگر چه میخواهید؟ پایگاههای نظامی ارتش از اینجا برود! پاسدارهای غیربومی از اینجا بروند! یعنی چه؟ آخرش چی؟ آخرش هم اینكه ما هر كاری دلمان بخواهد به دست خودمان باشد، فقط دولت مركزی به ما نان بدهد، آرد بدهد، نفت بدهد و پول بدهد. آخر مساله به اینجا میرسد دیگر. هیچ حق دخالت در كار ما نداشته باشید. نفت را از خوزستان بیاورند به اینها بدهند و اینها هیچ تمكینی از دولت مركزی نداشته باشند. این شدنی است؟ همه چیز به دست خودمان، فقط بودجه به دست دولت!
با شما میشود عهد و پیمان بست؟ یك مردمی كه از اول گفتند ما به جمهوری اسلامی رای نمیدهیم، یعنی خودشان را از نود و هشت درصد مسلمانها و مردم ایران جدا كردند. یهودی رای داد، زرتشی رای داد، مسیحی رای داد، صائبی رای داد، یك عده گفتند ما رای نمیدهیم. خوب رای نمیدهید، دیگر چه میخواهید؟ آن ملا و آن پیشوای مذهبی كه میگوید من رای به جمهوری اسلامی نمیدهم، یعنی چه؟ این چه پیشوای مذهبی است؟ …
همان وقتی كه 5 ماه قبل مساله سنندج پیش آمد و ما رفتیم سنندج. بعد از تحقیقات معلوم شد، یك درگیری بین كمیته شیعه و كمیته اهل سنت ایجاد شد. بعد یك نفری كشته شد و بعد هم یكی از همین آقایان سران رفت تلویزیون و رادیو را گرفت و دستور داد كه ژاندارمری را بگیرید… بعد شهربانی هم تسلیم شد. بعد حمله كردند طرف پادگان نظامی. اما آنها از خودشان دفاع كردند. اگر آنروز مركز نظامی ارتش سنندج سقوط كرده بود، میدانید چه فاجعهای میشد؟ ما هم غافل بودیم! …
تا وارد شدیم، عوامل و دور و بریهای اینها داد و فریاد برداشتند كه ارتشیها جوانهای ما را كشتند، زنهای ما را كشتند. خوب ما را ناراحت كردند كه چرا باید ارتش این كار را بكند؟ خدا رحمت كند مرحوم قرنی را! با او تماس گرفتیم و او گفت كه ما دستوری ندادیم برای حمله به مردم. اینها حمله میكنند به پادگان. ما دفاع نكنیم؟ اسلحههایمان را بدهیم به اینها؟ سربازان خود را به كشتن بدهیم؟ ما هم باور نكردیم!…
رفتیم پادگان برای اینكه اعتراض كنیم چرا بر سر مردم خمپاره میاندازید؟ ببینید دسیسه را، تبلیغات را. بعد متوجه شدیم یك عده جوانهای سرباز متدین و متعهد كه ایستادگی كردند در برابر حمله آنها! گفتند آقا، به ما حمله میكنند. ما از خودمان دفاع نكنیم؟…
آنوقت برای من پیام می فرستند علمای آنجا كه به ما مثل مغول ها حمله میكنند! كه این ارتش شما ما را میكوبد! ارتش ابتدائا وارد شد؟ فتنه را كی ایجاد كرد؟ از كجا شروع شد؟ هیچ بررسی شده؟ اینها آیا به قول و عهدشان قانع هستند؟ اگر واقعا مسائلشان این باشد، بسیار آسان قابل حل است ولی این نیست. اینها كسانی هستند كه رفتند اروپا و خارج، زیر لاك خودشان پنهان شدند، این مردم مسلمان خون دادند، حالا ساكتها، به صدا درآمدند. تسلیمشدهها انقلابی شدند! وابسته ها دوباره آمدند روی كار…
30 میلیون جمعیت ایران و مسلمانها، تسلیم یك مشت خودخواه و وابسته به دیگران نخواهند شد. خودشان باید در ابتدا حساب اینها را برسند، نمیرسند؟ ارتش دخالت نمیكند؟ نمیتواند؟ همه ملت. ما هم راه میافتیم، امام خمینی هم راه میافتد. ما این انقلاب را مفت بدست نیاوردیم كه بازیچه یك مشت بازیگر بینالمللی باشیم. 60 هزار از بهترین جوانهای ما كشته شدند…
این ملت تحمل نمیكند. قرآن هم تحمل نمیكند. قرآن میگوید:قاتلوهم حتی لاتكون فتنه» هرجا فتنه شد باید بجنگید. فتنه را قرآن و دین ما تحمل نمیكند….»
خاطره رهبر انقلاب از یک خطبه جنجالی آیتالله طالقانی درباره منافقین / گفت خیلیها تلفن میکنند و فحش میدهند.
خبرگزاری برنا بخشی از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای ستاد نکوداشت آیتالله طالقانی در سال ۸۹ را منتشر کرده است.
در این مطلب به نقل از رهبر انقلاب آمده است؛
یک بعد دیگر آقای طالقانی که به نظر من نباید فراموش بشود، صفای این مرد بود. به قدری این آدم با صفا و روراست و در معاشرتها صادق بود که انسان از این همه زلالی حیرت میکرد. آدم زلالی بود آقای طالقانی. هیچ در قید و بند و ملاحظات و [اینها نبود]؛ نه ملاحظات ی، نه ملاحظات روشنفکری، نه ملاحظات مبارزاتی –چیزهایی که حالا به خودشان ببندند- مطلقاً در این آدم وجود نداشت؛ صاف، روشن.
هر وقت من میآمدم تهران، اوقاتی که ایشان آزاد بودند، میرفتیم منزل ایشان –یک بار دو بار- مینشستیم؛ این منزل پیچشمیران. البته آن منزل بالا هم رفته بودم من، اما بیشتر اینجا ایشان را میدیدیم.
انسان وقتی مینشست پهلوی این مرد، واقعاً روحیه میگرفت؛ هم روحیهی مبارزاتی، هم روحیهی صفا و رفاقت و معنویت و اینها. اینها در این شخصیتهای برجسته، خوب است بزرگ بشود. ماها –غالباً آدمها- مبتلا هستیم به یک چیزهائی. این آدم، آدم صافی بود، روراست بود، بیشائبه و بیشیلهپیله بود. نتیجهی این بیشیلهپیله بودن هم صراحتش بود، صراحت در بیان. همان خطبهای که شما اشاره کردید، این خطبه را نمیشود عادی به حساب آورد؛ اینها دائماً میگفتند پدر طالقانی»، اصلاً خودشان را فرزندان او معرفی میکردند، به عنوان پدر» او را اسم میبردند.
کیست که توی این رودربایستی گیر نکند؟ آن آدمی که توی اینجور رودربایستیها گیر نکند و برود آنجور قرص و محکم توی خطبه و موضعِ به آن صراحت و به آن شدّت بگیرد، کیست؟ اینجور آدمی را آدم واقعا بگردد پیدا کند! مرحوم طالقانی اینجوری بود. من بعد از همین خطبهی ایشان تلفن کردم؛ گفتم آقا من خواستم از شما تشکر کنم به خاطر این خطبه، گفت بله،خیلیها هم تلفن می کنند فحش می دهند به خاطر همین خطبه! اینجوری بود دیگر، تحمل میکرد، یعنی آدمی بود با یک روحیهی اینجوری.»
كه ,هم ,اینها ,یك ,رای ,چهره ,به دست ,رای داد، ,ما را ,نه ملاحظات ,در این
درباره این سایت